فقط يك گام ديگر مانده تا پاي بلند دار كمي آهسته تر شايد...نه محكم تر قدم بگذار به شدت خسته ام از خود، به شدت خسته ام از توبيا اي جان بي ارزش، بيا دست از سرم بردار خدا مي داند اي مردم، دلم چون ساقه ي گندم نمي رقصد بجز با گل، نمي ميرد مگر با خار نه با جن نسبتي دارم، نه از اقوام انسانم مرا از من بگير و دست موجودي دگر بسپار خودت بنشين قضاوت كن اگر تو جاي من بودي چه مي گفتي به اين مردم، چه مي كردي به اين ديوار؟ خدايا گر چه كفر است اين ولي يك شب از اين شبها فقط يك لحظه - يك لحظه - خودت را جاي من بگذار.. .
.
سلام دوست من ممنونم از اينكه دعوت منو پذيرفتين
شاد باشي
يا علي