• وبلاگ : به ياد بهترين و عزيز ترين گل زندگيم
  • يادداشت : روشني من گل آب
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    کوير چشمات غم کوچ باريدن گرفت ، خوشي در التهاب دستان من زنجير شد...


    در سکوت پر از همهمه بغضي پينه بسته فاصله اي زرد شيون ميکرد و حالا.سالهاست برگهاي آرامشم خشکيده و در پيله اين بيقراري ميپوسم

    ابري نيست
    بادي نيست
    مي نشينم لب حوض
    گردش ماهي ها روشني من گل آب
    پکي خوشه زيست
    مادرم ريحان مي چيند
    سلام وبلاگت با حاله موفق باشي بازم سر بزن منتظرم باباي

    مي خروشد دريا
    هيچ کس نيست به ساحل پيدا
    لکه اي نيست به دريا تاريک
    که شود قايق
    اگر ايد نزديک
    مانده بر ساحل
    قايقي ريخته شب بر سر او
    پيکرش را ز رهي ناروشن
    برده درتلخي ادرک فرو
    هيچ کس نيست که ايد از راه
    و به آب افکندش
    و در اين وقت که هر کوهه ي آب
    حرف با گوش نهان مي زندش
    موجي آشفته فرا مي رسد
    از راه که گويد با ما
    قصه يک شب طوفاني را
    رفته بود آن شب ماهي گير
    تا بگيرد از آب
    آنچه پيوندي داشت
    با خيالي درخواب
    صبح آن شب که به دريا موجي
    تن نمي کوفت به موجي ديگر
    چشم ماهي گيران ديد
    قايقي را به ره آب که داشت
    بر لب از حادثه تلخ شب پيش خبر
    پس کشاندند سوي ساحل خواب آلودش
    به همان جاي که هست
    در همين لحظه غمنک به جا
    و به نزديکي او
    مي خروشد دريا
    وز ره دور فرا ميرسد آن موج که مي گويد باز
    از شبي طوفاني
    داستاني نه دراز

    اگه خدا و شما قبول كنين من اين شعر سهراب را تقديم ميكنم به شما خوبه؟

    يه سري هم به من بزن تا....

    بيا ميفهمي تا ...يعني چي

    ما رو بپيوند

    به نظره من كه خيلي وبلاگت عالييييييييييييييييييييييييييييييييييه

    چون شعرايي كه دوست دارم توشه