عروسک قصه ی من
گهواره ی خوابت کجاست ؟
قصر قشنگ کاغذی
پولک آفتابت کجاست ؟
بال و پر نقره ای
کفتر عشقمو کی بست ؟
اینه ی طوطی منو
سنگ کدوم کینه شکست ؟
عروسک قصه ی من
زخم شکسته با تنت
بمیرم ای شکسته دل
چه بی صداست شکستنت
صدای عشق من و تو
که تلخ و گریه آوره
تو این سکوت قصه ای
شاید صدای آخره
بعد از من و تو عاشقی
شاید به قصه ها بره
شاید با مرگ من و تو
عاشقی از دنیا بره
عروسک قصه ی من
سوختن من ساختنمه
تو این قمار بی غرور
بردن من ، باختنمه
عروسک قصه ی من
شکستنت فال منه
این سایه ی همیشگی
مرگه که دنبال منه
جفتای عاشقو ببین
از پل آبی می گذرن
عروسک قلبشونو
به جشن بوسه می برن
اما برای من و تو
اون لحظه ی آبی کجاست ؟
عروسک قصه ی من
پس شب آفتابی کجاست ؟
ازهجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب
مرده ای را جان به رگ ها ریخت
پا شد از جا در میان سایه و روشن
بانگ زد برمن : مرا پنداشتی مرده
و به خک روزهای رفته بسپرده ؟
لیک پندار تو بیهوده است
پیکر من مرگ را از خویش می راند
سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است
من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم
شادی ات را با عذاب آلوده می سازم
با خیالت می دهم پیوند تصویری
که قرارت را کند در رنگ خود نابود
درد را با لذت آمیزد
در تپش هایت فرو ریزد
نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود
مرده لب بر بسته بود
چشم می لغزید بر یک طرح شوم
می تراوید از تن من درد
نغمه می آورد بر مغزم هجوم